نگاهی گذرا به دوبیتی های تالش


نگاهی گذرا به دوبیتی های تالش

ناصر حامدی

قالب دوبیتی در ادبیات کهن تالش ، از دیرباز به خاطر وزن ثابت و سهولت در گنجاندن محتوا و مفاهیمی دلخواه ، همواره مورد توجه شاعران تالش بوده و بی تردید می توانیم بگوئیم دوبیتی پایدارترین قالب شعر تالشی است .

دوبیتی تالشی در سیر صعود خود محتمل فراز و و فرودهای فراوانی شده و مسیری پرپیچ و خم را گذرانده است . این دوبیتی ها که غالباً شاعرانی ناشناخته دارند و سینه به سینه نقل شده اند ، به دستون «Dastun» معروفند و در حال حاضر برترین سند موجود جهت اثبات غنای ادبی تالش می باشند.

با مروری بر این دوبیتی ها در می یابیم که دل مشغولی شاعران شان از حیث مفهوم بیشتر مسائل عاشقانه بوده که پشت اندیشه و تفکری ژرف وجود دارد. این دوبیتی ها پژواک دردها و آلام و احساسات و مکنونات درونی شاعرانی ست سخت کوش که مشکلات و کار صیقل جسم و روحشان بوده و چون از دل بر آمده اند ، بر دل می نشینند.

استاد حسن حسینی شاعر گران قدر معاصر دوبیتی را چون بازی والیبال می دانند که مصراع اول همان سرویس آغازین بازی ست و به جریان انداختن آن می باشد.مصراع دوم توپ را به پاسوری می رساند تا حمله آغاز شود. مصراع سوم به منزله پاس آماده کوبیدن اسپک است و مصراع چهارم در نهایت همان اسپک تمام کننده و امتیاز آور محسوب می شود. حال اگر بخواهیم با توجه به این اصول تکنیکی نگاهی به دوبیتی های تالشی بجای مانده ازنسل های پیشین داشته باشیم به خوبی در می یابیم که این اصول با انسجام و ارتباطی صحیح و منطقی رعایت شده است و به عنوان نمونه به این دوبیتی نگاه کنید :

ازن برزَه تاییم برز آنبیم برز

ازن سوته کوبیم سَوز آنبیم سَوز

ازن خشکه دار بیم از مشک و عنبر

وده والون پکرد لرزم گته لرز

ترجمه:

بوته ای برنج بودم و رشد نکردم

همچون زمینی سوخته بودم که هرگز سبز نشدم

مثل درختی مشک و عنبرآگین بودم و خشک شدم

بادهای موسمی وزید و لرز به تنم افتاد

همانگونه که می دانیم یکی از ویژگی های اصلی زبان تالشی برتر بودن صفت بر موصوف در ترکیب سازی ، به کار بستن واژه ها و محاورات و نوشته ها می باشد. اما امروزه به دلایل مختلف این اصل رنگ باخته و دست خوش هجوم قواعد فرهنگ زبان های دیگر شده است . اما خوشبختانه بسیاری از شاعران این دوبیتی ها از این اصل سرپیچی نکرده اند و انسجام و ارتباط منطقی ابیات را تا حدی قابل قبول رعایت نموده اند . هرچند که مشکلات قوافی در بعضی از این دستون ها قابل لمس می باشد:

دویار آویار بکه از ته بوینم

ریحونه از اشته دیمون بچینم

ای روز ای بالشی کو سر پنیمون

ایسه رازیم به خاو و تر بوینم

ترجمه :

رفت و آمد کن تا تورا ببینم

گل ریحان از صورت تو بچینم

یک روزی سر بر یک بالش می نهادیم

حالا راضی ام که ترا به خواب ببینم

و گاهی زبان شعری به نوستالژی قومی و ملی نزدیک می شود و نظر ها را به گذشته دور معطوف می سازد:

«امیره ساسان»به «قزوین» آبره پیر

«شوشل» و «سنگ سر» آمه چمه ویر

بورم ژه نیره اسپرزه خازه

«رزه» گشتم پی «ایسبی آوی » نچیر

ترجمه :

امیر ساسان در قزوین پیر شد

ییلاق «شوشل« و «سنگه سر» را به یادم آورد

اسب بور و سرکشم جو نمی خورد اسپرز می خواهد

گردش ییلاق «رزه» و شکار مناطق «ایسبی آوی» را خواهانم .

گاهی نیز وسوسه ، تردید ، خستگی ، دل زدگی و یأس توأم با امید و انتظاری که رنگ دینی به خود گرفته دوبیتی هایی را می آفریندکه واگویه سوزهای درونی شاعر است :

خیفه امه بشم دنیا بومونو

خیفه چمه باغی بلبل مخونو

امیده واریمه خدا درگاه کا

صاحیب زمان چمه ضامین بومونو

ترجمه:

حیف است که ما برویم و دنیا بماند

حیف است که بلبل باغ ما نخواند

امیدوارم از درگاه خدا که

صاحب زمان«عج» ضامن من باشد

***

اوره سوره لیوه اوبه بی گل گل

تونی بنو بخندی ، تونی بلبل

بنوسون چمه کافشنه سوتن

سوته کفشنی کو بنونی بلبل

ترجمه :

بهار است و شاخ و برگ ها را شکوفا کرده است

گاهی چکاوک می خواند و گاهی بلبل

صدای چکاوک است که علفزار ما را سوزاند

دیگر در عفلزار سوخته چکاوک و بلبل وجود نداد

همانطوری که در اول مطلب اشاره کردیم بیشترین مسأله ای که مورد توجه شاعران این دوبیتی ها بوده ، سرودن از عشقی عاری از نیرنگ و ابراز پای بندی و وفاداری به این میثاق مقدس بوده و هر ذهن حساس و زیبایی پسندی را تحریک کرده و تحت تأثیر قرار می دهد. به نمونه هایی از این دست توجه کنید:

هم زحمتم ترا نی ، پس کی رایه ؟

شیرنه جانم ترا نی ، پس کی رایه ؟

تنی خیال کری از بی بفایمه

وفامندیم ترا نی ، پس کی رایه ؟

ترجمه :

رنج و زحمتم اگر برای تو نیست ، پس برای کیست؟

جان شیرینم فدای تو نیست ، پس برای چه کسی است ؟

اگر چه خیال می کنی بی وفا هستم

وفاداری ام برای تو نیست پس برای کیست ؟

***

کوچه سخبر بوبو اسبر ژن آبو

اَور لیسون بوبو ، دریا پور آبو

پایزه شوون بنشم گف بژنم

اچمم کور بوبو ، ته کا سیرآبو

ترجمه :

صبح کوچیدن تو باشد و اسبت گم شود

ابر چون سیل باران بیافریند و دریا پر شود

شبهای پاییزی را بنشینیم و صحبت کنیم

آن چشم های من که از تو سیر شوند، کور شوند

اما براستی ، آیا می توانیم با نگاهی کوتاه و مختصر و مجالی اندک حق مطلب را ادا نماییم؟

بیاید قدراین سرمایه های غنی را بدانیم و کوشش کنیم که میراث دار شایسته ای باشیم و در غنای ادبی و فرهنگی تالش گام های جدی تری برداریم و یا لااقل اگر زحمت انجام کاری را در جهت پویایی این ادبیات به خود نمی دهیم ، تیشه بر ریشه اش نزینم و توشه ای در خور برای آیندگان به یادگار بگذاریم . چنین باد!

 



آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: